هر هنرمندنی به دنبال آن است که یک اثر ماندگار و مخاطب پسند عرضه کند.
خصوصا در عرصه موسیقی زیرا از ویژگی های بارز اثر فاخر موسیقیایی این است که
علاوه بر مخاطب پسند بودن بتواند خاطره ساز باشد.
البته امروزه آن چه به عنوان موسیقی میشناسیم در حقیقت تلفیقی است از شعر و موسیقی.
اما همیشه در طور تاریخ اولویت اول با موسیقی بوده و چیزی که یک اثر ماندگار شناخته میشود بیشتز از جهت موسیقی است تا شعر
همانطور که در خوشنویسی هم میبینیم خوشنویس شعر را به شکسته نستعلیق مینویسد
یا به شکلی مینویسد که برای مخاطب عادی قابل خواندن نیست.
یا در معماری این امکان هست که با بازی رنگها و فرمها چیزهایی ساخته شود که تصویر عینی ندارد.
در فرش ایرانی هم نمونه بارز این موضوع دیده میشود.
در موسیقی هم در طول تاریخ همیشه این موسیقی و ملودی بوده که بر شعر اولویت داشته است.
حتی شاعر بزرگی مثل مولانا خیلی جاها به نفع موسیقی و ریتم به شعر آسیبزده است تا موسیقی کلام و قافیه و وزن حفظ شود.
پس معلوم میشود در فرهنگ ما اولویت با موسیقی بوده است،
اما در سالهای اخیر همه چیز به سمت ساده شدن و همه فهم شدن میرود.
این اتفاق در عین خوب بودنش و در عین این که امکان عمومی کردن پدیدهها را فراهم میکند یک آسیبهایی را هم در پی دارد.
آموزشگاه موسیقی
در حوزه موسیقی پاپ یا پاپیولار اولویت با شعر و مفاهیم شعری قرار میگیرد.
این اتفاق طی یک قرن گذشته باعث شد موسیقی اجتماعی و گاهی سیاسی شود،
اما به خود موسیقی هم لطماتی را وارد کرد.
اکنون میشنویم که میگویند این شعر است که در موسیقی اهمیت دارد در حالی که این موضوع سابقه زیادی ندارد
و من معتقدم باید به هر دوی اینها در کنار هم با دقت نگاه کرد وگرنه میتواند به موسیقی آسیب جدی وارد کند.
در موسیقی اروپا هم همین طور است.
مثلا اگر شما به یک اپرا بروید به شما متن شعر را میدهند وگرنه نمیتوانید بفهمید خواننده چه میخواند،
برای اینکه کلمات مرتب شکسته شده و به نفع موسیقی آسیب میبیند.
امروزه موسیقی قربانی ترانه شده است.
آنقدر همه چیز به سمت اولویت کلام رفته که اهمیت موسیقی و ریتم از بین رفته است.
موسیقیها خیلی شبیه هم شده و اگر مردم اقبال کمتری نشان میدهند به همین دلیل است.
قدیم این طور نبود آهنگساز برای آهنگش احترام قائل بود هر چه به ذهنش میرسید میساخت
و ترانهسرا در نهایت مجبور بود روی آن کلام بگذارد. الان جای آهنگساز و ترانهسرا عوض شده
و حوزه موسیقی جدی ایرانی هم به همین سمت و سو رفته است.
ملکالشعرای بهار یکی از کسانی بوده که شعر روی موسیقی میگذاشته هر چند با نگاه امروز میگویند این تلفیقها پُر از اشتباه است،
اما اثر ماندگار او به خاطر پیوستگی خوب ملودی است که این موضوع آرام آرام در حال از بین رفتن است.
بهترین آموزشگاه موسیقی تهران
هم در موسیقی پاپ و هم در موسیقی سنتی توجه سمت کلام رفته و همه چیز به سمت سادهتر شدن و همه فهم شدن پیش میرود.
به خاطر دارم نخستین بار که روی سمفونی دریاچه قو اثر چایکوفسکی تصویر گذاشته شد
خیلی از موزیسینها اعتراض کردند که ما نباید انتزاع یک سمفونی را به تصویر بکشیم باید هر ذهنی از شنیدن موسیقی تصویر خودش را بسازد.
این که ما سعی میکنیم همه چیز را عینی کنیم و برایش نماد بسازیم خوب نبوده و بیش از حد ساده کردن موضوعات است.
این اتفاق در حال رخ دادن در موسیقی رسمی هم هست و میبینیم آهنگسازان روی شعر پیشینیان آهنگ میگذارند
در صورتی که این سنت قدیمی نیست و در موسیقی کلاسیک ایران همیشه ملودی ساخته میشد
و بعد شاعر روی ملودی شعر میگذاشت.
در این روش دست و بال شعر بازتر و آهنگساز هم دستش بازتر که هر چه میخواهد خلق کند و محدود به وزن و قافیه شعر نشود.